آل قاورد
آلِ قاوُرْد، یا سلجوقیان کرمان، سلسلهای منسوب به قاوردبن چَغْریبیگ بن میکاییل بن سلجوق که حدود 150 سال، از 442 ق / 1050 م تا 583 ق / 1187 م بر کرمان و سیستان و بلوچستان و گاه بر فارس و عُمان فرمان راندند.
سابقۀ تاریخی
برخی از مورخان آغاز حکومت قاورد یا قاروت را 433 ق / 1042 م و برخی 442 ق / 1050 م دانستهاند. راوندی (صص 104، 105) میگوید: پس از آنکه طُغرِلِ سلجوقی بر بغداد چیره شد، با بزرگان قوم به تقسیم متصرفات سلجوقیان پرداخت و قاورد، پسر بزرگتر چغریبیگ (برادر طغرل)، حکومت طبس و نواحی کرمان یافت. با توجه به اینکه طغرل در 447 ق / 1055 م بر بغداد چیره شد، روایت راوندی خالی از تسامح نمینماید؛ وانگهی چون ابوکالیجار دیلمی تا 440 ق (ابن اثیر، 9 / 547) یا 442 ق (بوسه، 4 / 259؛ کرمانی، بدایع، 4) زنده بود و کرمان را زیر نگین داشت، سال 433 ق نمیتواند درست باشد. شاید بتوان گفت که قاورد پیش از استیلای طغرل بر بغداد و در اواخر زندگی ابوکالیجار، یعنی میان سالهای 442 تا 447 ق / 1050 تا 1055 م حکومت کرمان را در دست داشته و طغرل پس از فتح بغداد، فرمانروایی او را به رسمیت شناخته است؛ اختلافات بسیاری که در سنوات حکومت، تعداد و القاب فرمانروایان این سلسله در منابع مختلف هست، ذکر ارقام و نامهای صحیح را دشوار میکند، اما با توجه به قراین تاریخی، چون غالب روایات کرمانی در بدائعالازمان از اقوال دیگر در اینباره صحیحتر به نظر میرسد، در مقالۀ حاضر روایات او پایۀ کار گشته، مگر آنجا که دلیلی قطعی و مستند خلاف آن را ثابت کند.
فرمانروایان
از خاندان قاورد 12 تن به این شرح به حکومت رسیدند:
1. عمادالدّین قراارسلان قاورد (حک 442-466 ق / 1050-1074 م). وی در 442 ق / 1050 م به کرمان رفت و بهرام بن لشکرستان را که از سوی ابوکالیجار بویهای بر آنجا امارت داشت به محاصره گرفت. بهرام از ابوکالیجار که در شیراز بود، یاری خواست، اما پیش از رسیدن او میان بهرام و قاورد صلح برقرار شد و بهرام شهر را به او تسلیم کرد و کس فرستاد تا ابوکالیجار را در راه زهر خوراندند و کشتند و ملک کرمان قاورد را مسلّم شد و او در بردسیر، دارالملک آن ایالت، مُقام کرد. در 455 ق / 1063 م فارس را از فضلبن حسن معروف به فضلویه گرفت (محمدبن ابراهیم، 13). در 459 ق / 1067 م بر برادر خود البارسلان سلجوقی شورید؛ و گفتهاند که چون بیاجازت سلطان شیراز را گرفت، او را خوش نیامد و به کرمان تاخت و مقدّم سپاه قاورد را بشکست. قاورد به جیرفت گریخت و کس به شفاعت نزد سلطان فرستاد. سلطان او را بخشید و به حکومتش بازگرداند و اقطاعات و اموال بسیار به دخترانش داد. قاورد پس از آن به عمان تاخت و بر آن دیار چیره شد و کسی به نیابت خود در آنجا گمارد. پس از مرگ آلبارسلان (465 ق / 1073 م)، چون خود را سزاوار فرمانروایی میدانست. بر ملکشاه جوان تاخت. در کرج 2 سپاه با هم جنگیدند و قاورد شکست خورد و سپس گرفتار شد و به فرمان نظامالملک یا ملکشاه خفهاش کردند (کرمانی، بدایع، 13؛ همو، عقدالعلی، 4). به قولی، وی با زهر کشته شد (راوندی، 127)، و چشمان 2 پسرش سلطان شاه و ایران شاه یا تورانشاه را میل کشیدند. گفتهاند که ملکشاه پس از آن حکومت کرمان را به پسران قاورد داد و خلعت فرستاد. مورخان، فرمانروایی قاورد را ستوده و خوشدلی کرمانیان را از او و دادگستریش را یاد کردهاند (شبانکارهای، 188، 189)، به آثار عمرانی او در کرمان و سیستان نیز اشارت شده است (محمدبن ابراهیم، 11؛ کرمانی، بدایع، 10).
2. کرمانشاه (حک 465-466 ق / 1073-1074 م)، پسر قاورد. قاورد پیش از آنکه برای نبرد با ملکشاه روانه شود، پسرش کرمانشاه را به حکومت نشاند و وی سال بعد، پس از مرگ پدر درگذشت. برخی از مورخان، کرمانشاه را بهعنوان فرمانروا یاد نکرده و در نسبنامۀ این سلسله، پس از قاورد، سلطان شاه پسر دیگر او را آوردهاند. لین پول پس از کرمانشاه، پسر دیگر قاورد، حسین نام را فرمانروا دانسته است، حال آنکه تواریخ دیگر او را به فرمانروایی یاد نکردهاند، زامباور، حسین را مدعی حکومت در روزگار سلطانشاه دانسته است. کرمانی در بدایعالازمان (ص 16) میگوید پس از کرمانشاه، امیر حسین را که طفلی خردسال بود، به امارت برداشتند. کار بدینسان بود که گهوارۀ او را بر تخت مینهادند و بار میدادند و دیگر پسران او، در قلاع بودند. مورخان یاد شده با استناد به همین معنی، حسین را پس از کرمانشاه در نسبنامۀ فرمانروایان این سلسله یاد کردهاند.
3. رکنالدّین سلطانشاه (حک 467-477 ق / 1074-1084 م)، پسر قاورد. سلطانشاه در جنگ قاورد با ملکشاه در رکاب پدر بود و چون دستگیر شد، چشمان او را میل کشیدند، اما او نابینا نشد. مردی از حشم قاورد او را از اردوی ملکشاه دزدید و بر پشت خود به کرمان برد. چون کرمانشاه که به نیابت از پدر بر آنجا فرمان میراند، در آن وقت درگذشته بود، سلطانشاه به تخت نشست. به روایت دیگر، ملکشاه خود حکومت کرمان را به او داد، اما این قول با حملۀ ملکشاه به کرمان سازگار نیست و همان روایت کرمانی صحیحتر مینماید. یک سال پس از آغاز حکومت سلطانشاه، ملکشاه به کرمان لشکر کشید و در بردسیر اردو زد. رسولان در میانه به آمد و شد پرداختند، تا صلح برقرار شد و ملکشاه حکومت او را تأیید کرد و به اصفهان بازگشت. نیز گفتهاند که مقرر شد نام ملکشاه را در خطبه مقدم بر نام سلطان شاه بخوانند. ابن اثیر و غفاری قزوینی حملۀ ملکشاه را به کرمان در 472 ق / 1079 م میدانند. سرانجام سلطان شاه پس از 10 سال حکومت درگذشت.
4.محییالدّین عمادالدوله تورانشاه (حک 477-490 ق / 1084-1097 م)، پسر قاورد. وی به هنگام مرگ سلطان شاه در بم اقامت داشت. امرای دولت او را به دارالملک بردسیر آوردند و بر تخت نشاندند. وی 2 نوبت به فارس لشکر کشید. در نوبت اول مغلوب شد و در نوبت دوم آنجا را تصرف کرد. در روزگار او عُمانیان شوریدند و شحنۀ کرمان را بیرون راندند. تورانشاه سپاه فرستاد و عمان را دوباره مسخر ساخت. وی پس از 13 سال حکومت درگذشت. ابن اثیر در شرح رویدادهای سال 487 ق / 1094 م میگوید: ترکان خاتون زوجۀ ملکشاه، امیری به نام اُنَر را به قصد ستاندن فارس (وزیری، 88: کرمان) از تورانشاه روانه کرد. در اثنای جنگ تیری بر تن تورانشاه نشست، اما لشکریان او پایمردی کردند و انر را گریزاندند. یک ماه بعد تورانشاه در اثر همان زخم درگذشت. مستوفی مرگ او را در 489 ق / 1096 م میداند. دربارۀ او گفتهاند: «بنیاد عدلی و انصافی نهاد که اهل کرمان را حیات تازه آمد ... و چندان خیر و صدقات فرمود که درویش در کرمان نماند» (شبانکارهای، 189، 190).
5. بهاءالدّین ایرانشاه (حک 490-495 ق / 1097-1102 م)، پسر تورانشاه. او مردی بیدادگر و بداعتقاد بود و به کار حکومت نپرداخت و قصد کشتن اتابک نصیرالدّوله کرد، زیرا وی او را از کارهای زشت بازمیداشت. چند قاضی و عالم را هلاک کرد و قصد داشت در روز آدینهای در جامع شهر، عالمان بزرگوار را مقتول سازد که خبر به شیخالاسلام قاضی جمالالدّین ابوالمعالی رسید و او به قتل ایرانشاه فتوا داد. مردم شوریدند، و ایرانشاه کس به نزد قاضی فرستاد و توبه کرد، ولی توبهاش مقبول نیفتاد و گریخت و به بم رفت. مردم بم با او درآویختند و مردانش را بکشتند. از آنجا نیز گریخت، ولی در راه لشکریانی که از کرمان به قصد او آمده بودند، وی را گرفتند و هلاک کردند. او 5 سال و به روایتی یک سال حکومت کرد.
6. ارسلان شاه اوّل (حک 495-537 ق / 1102-1142 م)، پسر کرمانشاهبن قاورد. پس از قتل ایرانشاه، ارسلان را که از بیم عموزادهاش ایرانشاه در دکان کفشگری پنهان شده بود، بیاوردند و بر تخت نشاندند. ارسلان شاه کیج و مکران و نیز بعضی از سرزمینهای هند را گرفت و سیطرۀ خاندان خود را بر فارس و عمان تجدید کرد و عراق را هم تعرضی رسانید. او را به نیکی بسیار یاد کردهاند. وی مدارس و کاروانسراها و بقاع خیر در کرمان احداث کرد. زنی داشت ملقب به عصمتالدّین که در کرمان مدرسه و رباط بسیار ساخت و اوقاف او به اوقاف عصمتی معروف بود. وی 42 سال فرمان راند. برخی او را پسر قاورد دانستند.
7. مغیثالدّین ابوالفوارس محمد اول (حک 537-551 ق-1142-1156 م)، پسر ارسلان شاه اول. او برخی از برادران و برادرزادگان خود را میل کشید و برخی را به قتل رساند یا به زندان افکند. مردی «به غایت خونریز بود، و گویند روزی که کسی را نکشتی، به شکار شدی و گور و آهو زدی و خون ایشان ریختی ... »، اما زاهدی عمانی در خدمت او بود که محمد او را تعظیم بسیار کرده، بابا میخواند. این زاهد میگوید: «یک روز با ملک در سرای او میگشتیم. به موضعی رسیدیم که چندِ یک خروار کاغذ همه رقعه بر هم ریخته بود. پرسیدیم که این کاغذها چیست؟ ملک گفت فتوای ائمۀ شرع. هرگز هیچ کس را نکشتم الاّ که ائمه فتوا دادند که او را کشتنی است»، (کرمانی، بدایع، 28). با اینهمه، او به ترویج دانش رغبتی داشت (خواندمیر، 2 / 537) و کتابخانهای در شهر بردسیر ساخت و 000‘5 کتاب در آنجا وقف کرد و مدارس و رباطات و مساجدی در بردسیر و بم و جیرفت بنیاد نهاد.
8. محییالدین طغرل شاه (حک 551-563 ق / 1156- 1168 م) پسر محمد اول. برخی او را با طغرل پسر ارسلان شاه اول اشتباه کردهاند (شبانکارهای، 191). وی نیز اهل علم را نیکو میداشت و کرمان در روزگار او آباد شد. 12 سال حکمرانی کرد و در جیرفت درگذشت. تاریخ وفات او را 564 ق / 1169 م نیز گفتهاند.
9. بهرامشاه (حک 563-570 ق / 1168-1174 م)، پسر طغرل شاه. در اواخر حکومت طغرل، زمام کار به دست مؤیدالدّین اتابک ریحان بود. او پس از مرگ طغرل، بهرام شاه را به حکومت نشاند. پس از آن میان وی و برادرانش، ارسلان دوم و تورانشاه دوم، بر سر حکومت منازعاتی شد که نزدیک 8 سال به درازا کشید و هر چند گاهی یکی از آن میان بر تخت مینشست؛ چنانکه در آن باره کسی گفته است: «در عهد ما هر خوشۀ گندم که میآید، پرچمی با خود میآورد» (کرمانی، عقدالعلی، 68). پس از آنکه بهرام به حکومت نشست، ارسلان شاه که ارشد پسران و ولیعهد طغرل بود و امارت بم داشت، برادر را به اطاعت خواند، اما بهرام شاه وقعی ننهاد و تورانشاه برادر دیگر را نیز که مدعی حکومت بود، براند. تورانشاه به فارس رفت و لشکری از اتابک زنگی گرفت و به کرمان بازآمد. بهرام شاه گریخت و به خراسان رفت و تورانشاه بر تخت نشست؛ اما ارسلان از بم بر او تاخت و او را گریزاند و خود بر تخت چیره شد، ولی دیری نپایید که بهرام شاه از خراسان لشکر آورد و او را شکست داد و به عراق گریزاند. ارسلان شاه با سپاهی که از ارسلان بن طغرل سلطان سلجوقیِ عراق گرفته بود، بازگشت و بهرام شاه را محاصره کرد. بهرام به بم رفت، اما باز پیکار شد و بهرام بردسیر را به محاصره گرفت و ارسلان شاه را به یزد گریزاند و خود وارد شهر شد. او یک سال و نیم پس از این واقعه در بردسیر به بیماری استسقا درگذشت.
10. ارسلانشاه دوم (حک 570-572 ق / 1174-1176 م)، پسر طغرل. پس از ماجراهایی که میان وی و بهرام شاه رفت، چون خبر مرگ برادر را شنید، از یزد بیامد و وارد بردسیر شد؛ اما برادرش تورانشاه بر او شورید و او به سیرجان رفت. ارسلان شاه به مقابله برخاست (572 ق / 1176 م) و در اثنای جنگ تیری به پهلویش نشست و از پای درآمد.
11. تورانشاه دوم (حک 572- 579 ق / 1176-1183 م)، پسر طغرل. وی پس از قتل ارسلان شاه به سلطنت نشست. در روزگار او غُزها به کرمان و جیرفت حملهور شدند و آنجا را غارت کردند و بر قلمرو آل قاورد چیره شدند. به روایت دیگر ملک دینار سرکردۀ غزان، تورانشاه را فریب داد و رودبار را به اقطاع گرفت و به تدریج بر ملک چیرگی یافت، ولی تورانشاه همچنان بر تخت بود تا آنکه در 579 ق / 1183 م ظافر محمد امیرک و به قولی رفیعالدّین محمد از امرای دولت، او را به قتل رساند.
12. محمد دوم (حک 579-583 ق / 1183-1187 م)، پسر بهرام شاه. ظافر محمد امیرک پس از قتل تورانشاه، محمد دوم را که در زندان بود، بیرون آورد و بر تخت نشاند. اندکی بعد محمد که از او در بیم بود وی را بکشت. محمد شاه زیر نفوذ غزان بر رعیتی بیمال و ملکی خراب حکومت میکرد (کرمانی، بدایع، 100). در 580 ق / 1184 م در بردسیر قحطی شد و محمد به بم رفت، ولی به والی آنجا سابق علی خیانت ورزید، و او مبارک شاه یکی از شاهزادگان سلجوقی را به پادشاهی برداشت؛ اما در میانه بددلی شد و مبارک شاه به سیستان گریخت و به خدمت غوریان پیوست. شبانکارهای میگوید: محمد پیش از رفتن به بم، چون از نفوذ غزان به تنگ آمده بود، به اصفهان رفت و از سلطان ارسلانبن طغرل سپاه گرفت و به کرمان آمد. غزان چند روزی نهان شدند. چون لشکر سلطان بازگشت، غزان باز بر محمد چیره شدند و او این بار به بم رفت. سپاه گرفتن محمد از ارسلان بن طغرل (557-573 ق / 1162-1177 م) نمیتواند درست باشد، زیرا اساساً در فاصلۀ سالهای حکومت محمد، ارسلان بن طغرل در قید حیات نبوده است، مگر آنکه مقصود طغرلبن ارسلان باشد. مستوفی این واقعه را پس از گریز محمد از بم میداند و اشاره میکند که یک سال پس از ورود محمد ــ به مدد لشکر سلطان ــ به کرمان، ملک دینارِ غُز بر او تاخت و کرمان را تصرف کرد و حکومت آل قاورد را برانداخت. محمد شاه ابتدا به فارس و سپس به سیستان رفت و آنگاه به خوارزم نزد خوارزمشاه رفت و قول مساعدت گرفت، ولی توفیق نیافت و از آنجا به غزنین رفت و همانجا درگذشت. گفتهاند که محمد 2 بار به تخت نشست. بار اول در 570 ق / 1174 م پس از وفات بهرام شاه، و بار دیگر در 579 ق / 1183 م پس از قتل تورانشاه.
مآخذ
ابن اثیر، عزالدّین، الکامل، بیروت، 1402 ق، 10 / 6، 53، 78، 79، 115، 239؛ بوسه، هربرت، «ایران در عصر آل بویه»، تاریخ ایران از اسلام تا سلاجقه، به کوشش ر. ن. فرای، ترجمۀ حسن انوشه، تهران، 1363 ش؛ خواندمیر، غیاثالدین، حبیبالسیر، تهران، 1362 ش؛ راوندی، محمدبن علی، راحةالصدور، به کوشش محمد اقبال، لیدن، 1921 م، ص 140؛ زامباور، ادوارد، نسبنامۀ خلفا و شهریاران، ترجمۀ محمدجواد مشکور، تهران، 1356 ش، ص 335؛ شبانکارهای، محمد بن علی، مجمعالانساب، به کوشش میرهاشم محدث، تهران، 1363 ش، صص 192-193؛ غفاری قزونی، قاضی احمد، جهانآرا، تهران، 1343 ش، صص 117، 118؛ کرمانی، احمدبن حامد، بدائعالازمان فی وقایع کرمان، به کوشش مهدی بیانی، 1326 ش، جم ؛ همو؛ عقدالعلی للموقف الاعلی، به کوشش علی محمد عامری نایینی، تهران، 1356 ش؛ لین پول و بارتولد، تاریخ دولتهای اسلامی و خاندانهای حکومتگر، ترجمۀ صادق سجادی، تهران، 1363 ش، 1 / 265، 266؛ محمدبن ابراهیم، سلجوقیان و غز در کرمان، به کوشش محمد ابراهیم باستانی پاریزی، تهران، 1343 ش، صص 21، 22، 24، 28، 31، 32، 36، 37، 152-156؛ مستوفی، حمداللّٰه، تاریخ گزیده، به کوشش عبدالحسین نوایی، تهران، 1363 ش، صص 471-473،؛ وزیری کرمانی، احمدعلی، تاریخ کرمان (سالاریه)، به کوشش محمدابراهیم باستانی پاریزی، تهران، 1340 ش، صص 80، 83، 87، 90، 91، 97، 117، 123.
صادق سجادی